شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۰

این نیز...


از دست هیچ کس دل خور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.

جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۹۰

خداوند مهربان



خواب‌هایمان‌ را تعبیر می كنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی می دهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ می كنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید می شود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...

خداوندا !
تنها تو را صدا می کنیم
و فقط تو را می خوانیم


چه گوییم؟

خداوند چه صبری دارد!
اگر روزی از توقعات خود
از ما سووالی کند،
به راستی ما چه می گوییم ؟
الهی به فضل و رحمتت بر ما قضاوت کن، نه به عدالت

این عشق است ...


عشق به مثابه یک پیوند رخ می‌نماید اما در خلوت ژرف آغاز می‌گردد. هنگامی که به تمامی در تنهایی خود خرسندی، هنگامی که مطلقاً به دیگری نیازمند نیستی، وقتی حضور دیگری یک احتیاج نمی‌نماید، آنگاه است که توانایی دریافت عشق را خواهی داشت. اگر وجود دیگری نیاز تو باشد، تنها می‌توانی بهره کشی کنی. تزویر کنی، مسلط شوی، اما عشق نمی‌توانی بورزی.
اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.

فقط یک پیام نیست!

مشخصه ی یک مرد نا بالغ این است که میل دارد به دلیلی، با شرافت بمیردو مشخصه ی یک مرد بالغ این است که میل دارد به دلیلی، با تواضع زندگی کند

پنجشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۰

راستی زندگی چیست؟


میزی برای کار...            
 کاری برای تخت

...
                              

 تختی برای خواب
... 

                                                     خوابی برای جان...
                                                                       

 جانی برای مرگ
... 

                                                                                        مرگی برای یاد...
                                                                                          

یادی برای سنگ...
                                                  این بود زندگی...!!
                                                “زنده یاد حسین پناهی

روزی می رسد که آگاه می شوی:



گاه کوچکم میبینی و گاه بزرگ...

نه کوچکم و نه بزرگ...

خودت هستی که دور می شوی و نزدیک

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۰

در بیمارستان ایران مهر دیدم این مرد را،مرد سختی ها ،با وجود درد قطع پایش از کوچه می گفت این شاهکار ادبیات ایران که ناتمام ماند.همه از او می پرسیدند چرا به غرب نمی روی برای درمان و مرد بزرگ جمله معروفش را باز تکرار می کرد:راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است... چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره‌است.
حال که به سرانجام او یعنی سالگرد مرگش نزدیک می شویم بی آنکه دوری ام از وطن نتواند شوق زانو زدن بر سر خاک او را از من بگیرد ، دست نوشته اش را در یاد خدا نگاهی می اندازم و ...روحش شاد شاگرد کوچک استاد احمد شاملو حامد نیک گو



 به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ...
 خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
 زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
 آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود کرده بود ...
 و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
  به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
 بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
 فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
 زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم ...!
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
 هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم .
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم .
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند

استاد زنده یاد احمد شاملو:

 عيب کار اينجاست که من  '' آنچه هستم ''  را  با   '' آنچه بايد باشم ''  اشتباه مي کنم ،    خيال ميکنم  آنچه  بايد  باشم  هستم،   در حاليکه  آنچه  هستم نبايد  باشم

تقدیم به دوستان و یاران و همراهان خارج از کشور

http://www.irhits51.com/2962-Khaas

دوستان خوب جهت احترام به قانون کپی رایت لطفا در داخل کشور از کپی و دانلود این محصول خودداری فرمایید
با سپاس

یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۹۰

It was heaven


Don’t boss and don't bully around too otherwise you will go astray
این دوستان انگلیسی ما هم گاهی از این حرف  ها می زنند!
عجب!

تغییر دنیا

بر سر قبر كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است:
كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي
بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم . بعد ها دنيا را هم بزر گ ديدم
و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم
خانواده ام را متحول كنم . اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر
روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!

راست گویند:


اگر دیگری را دوست می‌داری، اگر می‌خواهی یاریش کنی، کمک کن تا یگانه شود. نه نباید او را اشباع کنی. تلاش نکن با حضور خود بگونه‌ای او را کامل کنی. دیگری را کمک کن تا یگانه شود. چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضور تو نباشد.

دوستی-عشق-تنهایی


دوستی خالص‌ترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمی‌خواهی، شرطی قایل نمی‌شوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب می‌برد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبخود پیش می‌آید. انسان نیاموخته که زیبایی‌های تنهایی را دریابد. او همیشه آوازهٔ جستن نوعی پیوند است، می‌خواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونه‌ای فراموش کنی که تنهایی.

سفر ایستگاه


قطار می‌رود
تو می‌روی
تمام ایستگاه می‌رود
و من چقدر ساده‌ام
كه سال‌های سال
در انتظار تو
كنار این قطار ِ رفته ایستاده‌ام
و همچنان
به نرده‌های ایستگاهِ رفته
تكیه داده‌ام!
  و چه نیک گفت قیصر امین پور که حال روز امروز است

جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۹۰

ای خدا


من مترسک کشتزار آفت زده ي زندگي
خسته شده ام از بيهوده نقش خيال بازي کردن
ايستادن بي صرف بر پيکره خشکيده زميني که
ديگر هوس نشستن يک کلاغ را هم در خود نمي بيند...
ديگر خسته شده ام...
ﮔﺎﻫﯽ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ ...
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ... ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧﺠﻪ ﻫﺎ
ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ.
ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ ... ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ
ﻛﻨﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ
ﻫﻮﺱ.
ﺧﻔﺎﺷﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺭ ... ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ
ﻧﮑﻨﻢ.
ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﺭ ﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ ... ﺍﻣﺎ
ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ
ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ.

سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۰

سرانجام..


 نظر به مشکلات اقتصادی که مردم با آن دست و پنجه نرم می کنند، و خبرهای ناخوشایندی که از وضعیت صنعت و تولید به گوش می رسد، ای کاش به صورت رسمی نرخ رشد اقتصادی منتشر می شد تا مشخص شود که از نظر دولت نرخ واقعی رشد اقتصادی چقدر است؟
در بودجه سال ۹۰ وجود علایم جدی از اعتراف غیر‌مستقیم دولت به شکست جدی در آنچه از ماجرای یارانه‌ها انتظار می‌رفت به چشم می‌خورد. به یاد داریم که در بخش بزرگی از زمان بررسی لایحه بودجه در مجلس روی میزان انطباق آنچه که دولت به عنوان منابع و مصارف ناشی از شوک درمانی در نظر گرفته بود با واقعیت‌های قابل محاسبه اقتصاد ایران در این زمینه گذشت. و جمع‌بندی اکثریت قاطع نمایندگان آن بود که بیش از نیمی از منابع در نظر گرفته شده، قابلیت تحقق ندارد.
تحت شرایطی می‌توان از گسترش روند موجود جلوگیری کرد. اما یک شرط بزرگ در این‌باره وجود دارد و آن عبارت است از اینکه همگان به این نقطه رسیده باشند که به واسطه پیچیدگی‌ها و تناقض‌هایی که در درون برنامه تعدیل ساختاری وجود دارد مواجه با شرایط کنونی چشم‌انداز خطیر آتی به کلی از حد توانایی‌های قوه مجریه به تنهایی خارج است.
دولت باید به فوریت واقعیات مربوط به سیاست هدفمند کردن یارانه‌ها را به دور از سیاست‌زدگی و هیاهوی تبلیغاتی و در یک فضای دقیق کارشناسی مورد ارزیابی مجدد قرار دهد و درباره چگونگی استمرار این طرح براساس واقعیت‌ها تصمیم‌گیری کند.

دو سووال:


بالاخره بعد از گذشت دو سال از عدم انتشار رسمی نرخ رشد اقتصادی کشور که واکنش بسیاری از کارشناسان و نمایندگان مجلس و حتی خود مسوولان دولت را به دنبال داشت، دو روز پیش خبری از رئیس جمهور در سایت پایگاه اطلاع رسانی دولت گذاشته شد که تعجب داشت و انتشار این خبر تعجب بسیاری را هم برانگیخت. محمود احمدی نژاد در نشست هیات دولت رشد اقتصادی ایران را نه ۴ درصد بلکه فراتر از ۱۰ درصد خواند و گفت کسانی می ترسند این نرخ را اعلام دارند.
در اینجا دو سووال پیش می آید اول این که این رشد در چه زمانی رخ داده و دوم آنکه چه کسی یا چه کسانی می ترسند که نرخ رشد اقتصادی ایران را بالاتر از ۱۰ درصد اعلام کنند؟ بدون شک همه کارشناسان می دانند بررسی و اعلام نرخ رشد اقتصادی از مهمترین و با قطع یقین از اساسی ترین اصول اقتصادی- سیاسی یک کشور است.
این نرخ برآیند تمام رفتار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک کشور است و هر کدام از این عوامل می تواند در کاهش یا افزایش نرخ رشد تاثیر بگذارد. بگذریم از اینکه در چند سال گذشته چه رفتارهای اقتصادی در کشور صورت گرفت که نشان از بی ثباتی سیاست های اقتصادی کشور داشت و بگذریم از اینکه بازار سرمایه و کالا چه واکنش هایی به این نوع رفتارها از خود نشان دادند.

چه باید گفت؟؟؟


مسعود باقرزاده کریمی، مشاور معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست با اعلام اینکه مسوولان وزارت نیرو رایزنی‌هایی را در زمینه رهاسازی آب برای نجات تالاب بختگان انجام داده است، گفت:" ۸۰ درصد از تالاب بختگان خشک شده است."
به گزارش خبرگزاری مهر، آقای باقرزاده با اشاره به اینکه بختگان تالاب کویری است و به طور طبیعی ۵۰ درصد از آن هر ساله خشک می شود، افزود:" در دو سال اخیر خشکسالی در این تالاب که از پیوستن سه تالاب نی‌ریز،کمجان و بختگان است، افزایش یافته است."
مشاور معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط ریست با تائید این مسئله که آبگیری سدهای کر و سیوند و بهره برداری از آب های زیرزمینی اطراف باعث خشک شدن این تالاب شده است، گفت:" چرا ساخت سد و فعالیت های کشاورزی در کشور کنترل نمی شود در حالی که هر بار شاهد افزایش فعالیت های این چنینی هستیم؟"
تالاب بختگان در استان فارس قرار دارد و زیستگاه زمستانه پرندگانی است که از روسیه و دشت های سیبری به ایران مهاجرت می کردند.

یکشنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۰

لطیفه گفتن اهانت کردن نیست


در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، 
شرم خندیدن، به  مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.  
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.

شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰

و البته..

علم‌آموزی به این معنا نیست که رشد می‌کنید. رشد زمانی اتفاق می‌افتد که چیزهایی که می‌دانید زندگیتان را تغییر دهند.

راه به هیچستان


پیش‌بینی‌ها در حال تحقق است. حامل‌های انرژی که گران شدند کمتر کارشناسی بود که قبول کند قیمت حمل‌ونقل افزایش نمی‌یابد. ماه‌های اول دولت با اجبار و دستور قیمت‌های رسمی را ثابت نگه داشت تا خوان اول هدفمندی را به سلامت پشت سر بگذارد. هزینه‌های این تصمیم اما دامان حمل‌ونقلی‌ها را گرفت تا آنها در کنار صنعتگران، دو قشری باشند که بیش از بقیه متضرر شده‌اند.
چندی پیش بی‌سر و صدا قیمت بلیت قطار گران شد و دیروز هم خبر آمد که به زودی بلیت هواپیما هم با افزایش ۱۴ درصدی روبه‌رو می‌شود. ناوگان جاده‌ای هم که تعیین بلیت را بر دوش استان‌ها می‌بیند و هر تصمیمی که کمیته‌های استانی بگیرند، لازم‌الاجرا می‌شود. با این حال هنوز هم فعالان حمل‌ونقل معتقدند هزینه‌های سرسام آور کنترل نشده است و تاثیر افزایش قیمت حامل‌های انرژی بیش از آن است که دولت اعلام می‌کند. ایرلاین‌ها هر روز ضرر روی ضرر انباشته می‌کنند تا اهداف دولت تامین شود در حالی که قیمت‌ها باید آزاد شود تا هم از ورشکستگی نجات یابند و هم رقابت رونق گیرد.
اگر وضعیت به همین شکل ادامه یابد دور نیست روزی که ایرلاین‌ها به مرز ورشکستگی برسند گو اینکه همین حالا هم آنها معتقدند سایه سنگین ورشکستگی را بالای سر خود می‌بینند. اگر بناست به اهداف سند چشم‌انداز توسعه دست یابیم و حمل‌ونقل بستری باشد برای توسعه، راه کنونی به منزل مقصود نمی‌رسد. خرج کردن دولت از جیب حمل‌ونقل هرگز نمی‌تواند رشد و بالندگی این صنعت که سهم بالایی در رشد اقتصادی دارد، محقق کند.

آقای وزیر! ای با با


چند روز پیش فیلم کوتاهی از تنبیه بدنی تعدادی از دانش‌آموزان در یکی از مدارس کشور، در برخی از وب سایت‌های خبری اینترنتی منتشر شد که در آن معلم مدرسه ضمن تنبیه دستی دانش‌آموزان، در اقدامی غیر انسانی از آنها می‌خواهد که خودشان هم همدیگر را کتک بزنند. انتشار این فیلم که بسیاری از بیننده‌ها را تحت تاثیر قرار داد و برخی از کارشناسان پرورشی را هم وادار به واکنش کرد.
واکنش وزیر آموزش و پروش جالب است :تنبیه بدنی و فیلمی که پخش شده است، دروغین و مشکوک بوده، ضمن آنکه این فیلم منتسب به زمان وزارت من نیست. به نظر من این یک برنامه ساختگی نه برای آموزش و پرورش، بلکه علیه نظام بود... این یک حرکت سیاسی بود که درست در زمانی که جلسات در سطح بین‌الملل برای محکومیت و توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران شکل می‌گیرد یک امر طبیعی است.
البته این برای اولین بار نیست که وزارتخانه آموزش و پرورش و شخص وزیراتفاقات حاشیه‌ای را تکذیب می‌کنند. همین چند روز پیش بود که والدین دانش‌آموزان ایرانی با معضلی به نام پرداخت شهریه ثبت نام در مدارس درگیر بودند وزیر محترم در اقدامی شتابزده دریافت شهریه در تمام مدارس ایران را تکذیب کرد و گفت که انتشار این اخبار در جهت خدشه دار کردن چهره آموزش و پرورش است.

نقطه سر خط


ﮔﯿﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖﺗﻮ ﺷﻤﻊ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻦ

ﺗﻮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺰﺍﺭﺷﮕﺮِ ﺑﺰﺭﮒِ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ

ﺷﻤﻊ ﺑﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏِ ﻧﻮﺭِ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ 

ﺍﯾﻦ همه ی ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ

حامد نیک گو:

"هر گاه مردم به خوبی آگاه شوند، آنها می توانند به دولت خود اعتماد  کنند وهر زمان که چیزهایی که تا کنون به اشتباه عنوان شده را به خود جلب کنند و اطلاع یابند، آنها  با اتکا بر حقوق مدنی خودآن اشتباه را قابل حل خواهندکرد." 

برای اثبات حقایق نیاز به تکرار و سخنرانی های مکرر نیست،نیاز به افراد هوشمند با درک خاص نیست،حقایق را باید حس کرد و مردم
با وجود خود آن را می یابند.پس کافی است به آنها حق دانستن دهیم.

همزمان ریاست جمهور از واگذاری خانه ویلا های ۱۰۰۰متری سخن می گوید!


ورود دختران به بازار فروش کلیه/ سفر به تهران برای گران فروختن
پایین بودن آمار پیوند کلیه از جسد باعث شده اهدای کلیه تبدیل به جولانگاه خرید و فروش شود بطوریکه برخی جوانان از جمله دختران به دلیل بیکاری و عده ای به خاطر بدهی و پرداخت دیه و... وارد این بازار غیر رسمی شده و متقاضی فروش این عضو حساس بدن خود هستند.
به گزارش خبرنگار مهر، رشد نگران کننده آمار بیماران دیالیزی در کشور و نیاز به پیوند کلیه باعث شده که موضوع اهدای کلیه از افراد زنده همچنان در اولویت برنامه های دستگاههای مربوطه قرار بگیرد. زیرا پیوند از بیمار مرگ مغزی آنطور که باید و شاید نتوانسته سهم زیادی از تعداد زیاد پیوندهای کلیه را به خود اختصاص دهد.
آمارها نشان می دهد در سال 89 تعداد دو هزار و 285 پیوند کلیه در کشور انجام شده است که هزار و 690 مورد آن از افراد داوطلب و 595 پیوند هم از بیماران مرگ مغزی بوده است.
دکتر ایرج نجفی، عضو انجمن نفرولوژی با اشاره به ابتلای 10 تا 15 میلیون ایرانی به بیماری کلیوی، عنوان داشته که این افراد از بیماری خود اطلاعی ندارند و این مسئله با توجه به عوارض ناگوار بیماری کلیوی، می تواند خطرناک باشد.
رشد بیماران کلیوی در کشور که به گفته رئیس انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی، به مرز 20 درصد رسیده است، باعث شده که تعداد بیماران دیالیزی و پیوند کلیه هم افزایش یابد. متاسفانه بیمارانی که دچار تخریب کلیه می شوند، بدن شان همیشه به دیالیز جواب نمی دهد و می بایست پیوند کلیه شوند. در چنین وضعیتی است که تقاضا برای پیوند کلیه بالا می رود و از سوی دیگر پیوند از بیمار مرگ مغزی در کشور به اندازه ای نیست که بتوان به تمامی درخواستها پاسخ داد.
همین مسئله سبب شده که برخی برای تامین هزینه های مادی زندگی نسبت به فروش کلیه خود اقدام کنند. بطوریکه شنیده می شود قیمت کلیه در بازار غیررسمی فروش کلیه به مرز 10 میلیون هم می رسد.
این در حالی است که گفته می شود افرادی هم هستند که حاضرند برای داشتن کلیه سالم، مبالغ بیشتر از 10 میلیون را بدهند. به گفته یکی از مدیران انجمنهای خیریه بیماران کلیوی، برخی از ایرانیان خارج از کشور که دچار نارسایی کلیوی هستند و می بایست پیوند شوند، حاضرند به متقاضیان فروش کلیه مبالغی در حد 50 تا 100 میلیون هم بدهند که البته این مبلغ را در قالب خرید خانه برای فروشنده کلیه پرداخت می کنند.
اما این تنها یک روی سکه خرید و فروش کلیه است بطوریکه در برخی استانها، به گفته یکی از مدیران انجمنهای خیریه حمایت از بیماران کلیوی، پای دختران جوان به بازار غیررسمی فروش کلیه باز شده و این افراد بنا به دلایل گوناگون که فقط مباحث مالی و اقتصادی است، متقاضی پرو پاقرص فروش کلیه هستند.
حسین بیگلری، مدیر انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی کرمانشاه در گفتگو با خبرنگار مهر اعلام کرد: متاسفانه کرمانشاه هنوز به عنوان یک شهر جنگ زده شناخته می شود و موقعیتی برای فعالیت اقتصادی جوانان در این استان وجود ندارد. همین مسئله باعث شده که برخی از این افراد برای تامین هزینه های زندگی مبادرت به فروش کلیه خود بکنند که البته کار درستی نیست.
وی با اعلام اینکه بیشترین مبلغی که از راه فروش کلیه به متقاضیان می رسد 6 میلیون تومان است، افزود: البته ما تلاش می کنیم که این افراد از فروش کلیه خود منصرف شوند اما به دلیل نیاز به پیوند، ناچاریم که آنها را در لیست فروش کلیه قرار دهیم.
مسئول بیماران خاص و صعب العلاج استان کرمانشاه با اشاره به سن جوان متقاضیان فروش کلیه که اغلب بین 20 تا 30 سال هستند، گفت: در این بین دختران جوانی هم به ما مراجعه می کنند و قصد فروش کلیه خود را دارند.
بیگلری با اشاره به بالا بودن تعداد متقاضیان فروش کلیه در کرمانشاه، افزود: بعضا از متقاضیان برای پیوند کلیه در استانهای دیگر استفاده می شود. به نوعی استان کرمانشاه صادر کننده کلیه به سایر استانها محسوب می شود.
مدیر انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی کرمانشاه با عنوان این مطلب که از نظر اهدا کننده در استان هیچ مشکلی نداریم، ادامه داد: تقاضای ما از بانکها این است که بودجه و اعتباری در اختیار انجمن قرار دهند تا بتوان با پرداخت وام به متقاضیان، آنها را از فروش کلیه منصرف ساخت.
بیگلری همچنین از مسافرت متقاضیان فروش کلیه به کلانشهرها به خصوص تهران خبر داد و گفت: این افراد با سفر به تهران سعی می کنند کلیه خود را با قیمت بیشتری بفروشند. 
به گفته وی، هم اکنون 328 بیمار دیالیزی در استان کرمانشاه وجود دارد و تاکنون هزار و 250 مورد پیوند کلیه نیز در این استان انجام شده است.

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۹۰

حقیقت تلخ


سیاستمداران این روزها سرگرم متهم كردن همدیگر به قاچاق كالا، جمع آوری ثروت، جاسوسی برای موساد، عمله فراماسونری بودن، مجاز نبودن برای حضور در انتخابات، فقدان شایستگی برای فعالیت سیاسی، همكاری با جریان انحرافی، خروج از عدالت، بی‌بصیرتی ...و تلاش برای انحصارطلبی و اقتدارگرائی هستند. اینها همه نسبت‌هائی هستند كه در چند روز گذشته میان فعالان سیاسی و مسئولان رد و بدل شده و در خروجی‌های خبرگزاری‌ها و رسانه‌های مجازی و مكتوب قابل مشاهده هستند و حتی بخشی از آنها در رسانه ملی نیز انعكاس داشته است.
اما وارد مباحث مهمتری از قبیل این گفته‌های رئیس‌جمهور كه در ایران هیچ خانواده فقیری وجود ندارد و به هر خانواده 1000متر زمین واگذار می‌كنیم. و اظهارات فرمانده كل سپاه پاسداران كه درباره همه مقولات از سیاسی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی و هنری و انتخابات و... اظهارنظر می‌كند، نمی‌شویم كه مثنوی هفتاد من كاغذ شود.


نادیده گرفتن "دغدغه مردم" از سوی فعالان سیاسی و مسولان کشور یک مشکل حاد خوانده و ادامه داده که مسوولان و فعالان سیاسی باید به این واقعیت توجه كنند كه برای انجام موفق انتخابات مجلس و هر اقدام دیگری به حضور مردم در صحنه و پای صندوق‌های رأی نیاز دارند. این حضور فقط در صورتی تأمین خواهد شد كه شما را در حال تلاش و خدمت ببینند نه منازعات و مناقشات بی‌حاصل. این را بدانید كه آنچه شما می‌گویید و به همدیگر نسبت می‌دهید، برای مردم آب و نان نمی‌شود. كار اول شما تأمین رفاه و معاش مردم است و بعد از آن نوبت به بقیه امور می‌رسد.
توصیه به مسوولان این است كه از دایره تنگی كه خود را در آن محصور كرده‌اند خارج شوند و به میان مردم بروند و حرف‌های مردم را بدون سانسور بشنوند تا بتوانند از شرایط امروز جامعه ارزیابی درستی داشته باشند. به آنچه بله قربان‌گوها به شما گزارش می‌دهند اكتفا نكنند و از محدوده گزارش‌های از صافی گذشته عبور كنند تا به واقعیت‌های جامعه برسند... راه درست این نیست كه مردم خاموش باشند و مسوولان سخنرانی كنند، بهترین راه این است كه مردم بگویند و مسوولان گوش باشند. اگر با گوش جان به حرف دل مردم گوش كنید به این واقعیت خواهید رسید كه مردم از دعواهای سیاسی و فشارهای اقتصادی خسته شده‌اند. آیا این، یك حقیقت نیست؟

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۰

یک دهه یک خاطره

همراه شو عزیز همراه شو عزیز
تنها نمان به درد
کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود
دشوار زندگی هرگز برای ما بی رزم مشترک آسان نمی شود
تنها نمان به درد همراه شو عزیز
همراه شو همراه شو همراه شو عزیز
همراه شو عزیز تنها نمان به درد
کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود
دشوار زندگی هرگز برای ما بی رزم مشترک آسان نمی شود

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۰

دوست عزیزم


خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــطّ فقر
جایی میان
بود و نبود تــــــــــــــــــــــــــوست
جایی میان
دار و ندار مــــــــــــــــــــــــــــــن

برنامه تفکیک جنسیتی وزارت علوم


نمی‌دانم این تصمیم در شورای انقلاب فرهنگی مطرح و مصوب شده، اگر طی طریق نکرده که ایراد بر وزیر علوم وارد است که از مراجع به شکل ابزار و از حساسیت‌های فرهنگی و ارزش این بزرگواران بهره می‌جویند و واپسگرایی را حاکم می‌کنند. چنانچه در شورای انقلاب فرهنگی مطرح شده است چرا شورای انقلاب فرهنگی که در جریان برخورد امام (ره) در سال ۶۲ با جداسازی جنسیتی بودند، در مقابل این رفتار وزیر محترم علوم عکس‌العملی نکردند؟ چرا آنها که از ابتدا و در زمان امام هم عضو شورای انقلاب فرهنگی بودند، سکوت کردند؟
چه اتفاقی افتاده است که پس از گذشت ۲۸ سال، دولت بازگشت به ۵۰ سال پیش کرده است. چه شده است که وزیر محترم علوم دولت با سکوتش در مقابل این تصمیم، کاتولیک‌تر از پاپ شده‌اند. مسلمان‌تر و برای اسلام دلسوزتر از امام شده‌اند؟

خطر بشکه های نفتی عربستان و نفت ارزان ایران


 بهمن سال۶۴. منطقه عملیاتی والفجر۸. نیروهای ایرانی بندر استراتژیک «فاو» عراق را گرفتند. عربستان پیش از این عملیات، براساس سهمیه‌هایش در اوپک روزانه ۴.۳۵ میلیون بشکه نفت تولید می‌کرد. پس از والفجر ۸ اما سعودی‌ها تولید نفتشان را به شش میلیون بشکه رساندند. درآمد نفتی ۵/۱۶ میلیارد دلاری ایران در سال ۶۳، به ۹/۱۲ میلیارد دلار در سال ۶۴ سقوط کرد. وضعیت برای ایران دشوار شد. قیمت نفت تک محموله ایران به بشکه‌ای پنج دلار رسید. ایران زیاد در «فاو» دوام نیاورد.
سعودی‌ها امروز بازی جدیدی را آغاز کرده‌اند؛ هم با افزایش تولیدشان، قیمت نفت را انداخته‌اند، هم با ارایه تخفیف به مشتری‌های نفتی ما درآمدهای نفتی ایران را نشانه گرفته‌اند. شاهزاده سعودی این «نیت» را فاش کرده بود. درست است که ایران به دلیل نداشتن ظرفیت تولید مازاد نفت نمی‌تواند در میدان نفتی با عربستان بازی کند، اما می‌تواند در زمینه دیگری بازی کند.
اگر به برنامه چهارم کامل عمل کرده بودیم حداقل ۳/۱ میلیون بشکه ظرفیت مازاد داشتیم. در «بازی نفتی» هر بشکه ظرفیت مازاد تولید یعنی یک امتیاز به نفع شما. حیف که به ظرفیت پنج میلیون بشکه‌ای برنامه نرسیدیم. حیف که ظرفیت تولیدمان به پایین‌تر از چهار میلیون بشکه افت کرده است. حیف! خطر بشکه‌های نفتی عربستان در کاهش درآمد نفتی ایران، آن هم در روزگاری که یارانه‌ها به حساب مردم واریز می‌شود، کم نیست.
اگر قیمت نفت سقوط کند
کاهش احتمالی قیمت نفت آثار منفی زیادی برای اقتصاد کشورمان به همراه خواهد داشت چرا که درآمدهای بودجه‌ای دولت از محل فروش دلارهای نفتی به‌شدت کاهش یافته و کسری بودجه شدیدی به‌وجود خواهد آمد. این کسری بودجه می‌تواند پرداخت یارانه نقدی را با دشواری‌های بیشتری روبه‌رو کند. در نتیجه دولت مجبور است برای پرداخت یارانه‌های ‌تولیدی به صنایع جهت جلوگیری از تورم به استقراض از بانک مرکزی ‌و شبکه بانکی متوسل شود.
درصورت وقوع این اتفاق، دولت با دشواری‌های زیادی مواجه خواهد شد. به‌دلیل کاهش درآمدهای ارزی نفتی بعد از سقوط قیمت نفت، ارزش برابری دلار و سایر ارزها در مقابل ریال افزایش خواهد یافت که با توجه به کمبود بانک مرکزی در زمینه درآمدهای ارزی، این بانک نمی‌تواند از نرخ ریال دفاع کند و موج سفته‌بازی بازارهای ارز و طلا را در برخواهد گرفت و یک‌بار دیگر واردات مواد اولیه و کالاهای سرمایه‌ای کاهش و تولید سقوط خواهد کرد.
اگر قیمت نفت کاهش یابد در هر شرایطی وضعیت نامساعدی در بازار طلا، ارزها و به‌ویژه دلار در ایران حاکم خواهد شد. متغیرهای اقتصاد کلان مانند اشتغال، تولید، تورم، نرخ ارز و نرخ بهره به وضعیت نامناسبی تغییر جهت داده و شرایط دشواری برای اقتصاد ایران پیش خواهد آمد. شاید بهترین راه مقابله با این شرایط، خودداری از اسراف در هزینه‌ها و دفاع از ارزش ریال است زیرا با ادامه رفتار کنونی ذخایر بانک مرکزی به‌سرعت کاهش یافته و وقتی قیمت نفت سقوط می‌کند دیگر ذخایر ارزی برای تأمین احتیاجات کشور و بودجه دولتی باقی نخواهد ماند.

داستانی بس جالب از شاخص ایرانی بودن



حتما ماجرای راننده ایرانی در کانادا را شنیده‌اید که دنده عقب می‌رفته که به ماشین یک کانادایی می‌زند و پلیس که می‌آید، از راننده ایرانی عذرخواهی می‌کند و می‌گوید " لابد راننده کانادایی مست است که مدعی‌ شده شما دنده عقب می‌رفتید!"

 حالا اتفاق جالب‌تری در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت 
۱۸۰ کیلومتر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش را متوقف می کند. پلیس می‌آید کنار ماشین و می‌گوید:

 "گواهینامه و کارت ماشین!" اصفهانی با لهجه غلیظی می‌گوید:" من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. کارتا ایناشم پیشی من نیست.


 من صاحَب ماشینا کشتم آ جنازشا انداختم تو صندق عقب. چاقوش هم صندلی عقب گذاشتم! حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار کونم، شوما منا گرفتین."

 مامور پلیس که حسابی گیج شده بوده بیسیم می‌زند به فرمانده‌اش و عین قضیه را تعریف می‌کند و درخواست کمک فوری می‌کند.

 فرمانده اش هم میگوید که او کاری نکند تا خودش را برساند! فرمانده در اسرع وقت خودش را به محل می‌رساند و به راننده اصفهانی می‌گوید:

 آقا گواهینامه؟ اصفهانی گواهینامه اش را از توی جیبش در می‌آورد و می‌دهد به فرمانده. فرمانده می‌گوید: کارت ماشین؟ اصفهانی کارت ماشین را که به نام خودش بوده از جیبش در می‌آورد و می‌دهد به فرمانده.

 فرمانده که روی صندلی عقب چاقویی نیافته، عصبانی دستور می‌دهد راننده در صندوق عقب را باز کند. اصفهانی در را باز میکند و فرمانده می‌بیند که صندوق هم خالی است.

 فرمانده که حسابی گیج شده بوده، به راننده اصفهانی می‌گوید:" پس این مأمور ما چی میگه؟!"

 اصفهانی می‌گوید: "چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم می‌خواد بگد من داشتم 
۱۸۰ تا سرعت می‌رفتم
 

تو برو خود را باش!


عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نحواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
 همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست
همه جا خانه ی عشقست چه مسجد چه کنشت
نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل                                                         
 تو پس پرده چه دانی ؟ که که خوبست و که زشت ؟ …


من حامد نیک گو عاشق این شعر هستم

توجه توجه!

عزیزان دل خودم و دوشمنان قسم خورده ام:
این که ریشه برخی ضرب المثل ها را در وبلاگم می گذارم ،قصدی ندارم تنها به هدف اطلاع رسانی از آن سخن های روزانه که فی مابین  استفاده می کنیم است.فردا باز پیام ندهید فلان و فلان
گاهی تنوع به این وبلاگ می دهم و همین.

از پشت خنجر زد




پناه بر خدا از منافقان روزگار که در لباس دوستي جلوه مي کنند ولي چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب کردند در فرصت مناسب از " پشت خنجر مي زنند " و دشنه را تا دسته در قلب دوست فريب خورده فرو مي کنند.  افراد منافق به سابقه تاريخ و شوخ چشمي هاي روزگار هرگز روي خوش نديدند و اگر احياناً چند صباحي از باده غرور و خيانت سرمست بودند، آن سرمستي ديري نپاييد و آن شهد موقت به شرنگ جانکاه و جانگداز مبدل گرديد.
اکنون ببينيم چه کسي براي اولين بار از پشت خنجر زد و فرجام کار محرک اصلي به کجا انجاميد:
هنگامي که ذونواس فرزند شواحيل (يا به قولي تبع الاوسط پادشاه يمن موسوم به حنيفة بن عالم) را به قتل رسانيد و به دستياري بزرگان و امراي کشور بر مسندسلطنت مستقر گرديد، چون پيرو هيچ مذهبي نبود و يا به روايتي از آيين موسي پيروي ميکرد، در مقام آزار و کشتار امت مسيح برآمد و کار ظلم و شکنجه را نسبت به اين قوم بجايي رسانيد که عاقبت پادشاه حبشه، که دين مسيحيت داشت، در صدد دفع و رفع وي برآمد و يکي از سرداران نامي خود به نام ارياط را با هفتاد هزار سپاهي به کشور يمن اعزام داشت.
در جنگي که بين ارياط و ذونواس رخ داد، ذونواس به سختي شکست خورده، منهزم گرديد و ارياط زمام امور يمن را در دست گرفت. دير زماني از امارت ارياط در يمن نگذشت که يکي از سرداران سپاه او موسوم به ابرهه که نسبت به وي حسد مي ورزيد، سپاهياني فراهم آورده متوجه شهر صنعا پايتخت يمن شد. ارياط مردي سلحشور و شجاع بود و ابرهه مي دانست که از عهده وي در ميدان جنگ بر نخواهد آمد. بنابراين در صنعا به غلام خود غنوده دستور داد که وقتي در ميدان جنگ با ارياط روبرو مي شود و او را به کار جنگ و جدال مشغول مي دارد؛ وي ناگهان از پشت به ارياط حمله کند و کارش را بسازد. چون ابرهه و ارياط مقابل يکديگر قرار گرفتند، ارياط با ضربت شمشير خود چنان بر فرق ابرهه نواخت که تا نزديک ابروي وي، شکافي عظيم برداشت! ولي در همين موقع غنوده به دستور ارباب خود، ارياط را نامردانه از "پشت خنجر زد" و به قتل رسانيد. وقتي که خبر کشته شدن ارياط به نجاشي پادشاه حبشه رسيد، سخت برآشفت و سوگند ياد کرد که تا قدم بر خاک يمن نگذارد و موي سر ابرهه را به دست نگيرد از پاي ننشيند. چون ابرهه از قصد نجاشي و سوگندي که ياد کرده بود آگاه شد، تدبيري انديشيد و نامه اي مبني بر پوزش و معذرت با انباني از خاک يمن و موي سر خويش توسط يکي از کسان و نزديکان به حضور سلطان حبشه فرستاد و در نامه معروض داشت: «براي آنکه سوگند سلطان راست آيد، خاک يمن و موي سر خويش را فرستادم».
عبارت مثلي از پشت خنجر زد احتمال دارد سابقه قديمي تر داشته باشد، زيرا افراد محيل و مکار در هر عصر و زماني وجود دارند و هميشه کارشان اين است که ناجوانمردانه از پشت خنجر بزنند. ولي واقعه اي که جمله بالا را بر سر زبانها انداخت به قسمي که رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده محققاً همين غدر و خيانت و منافقي ابرهه بوده است؛ چو قبل از اين واقعه هيچ گونه علم و اطلاعي از واقعه مهم ديگر مقدم بر واقعه ابرهه و ارياط در دست نيست. حضرت علي ابن ابيطالب (ع) در اين زمينه مي فرمايد: «چيزي سخت تر و مهمتر از دشمني پنهاني نديدم».

به خاک سياه نشاندن



عبارت مثلي بالا کنايه از بدبختي و بيچارگي است که در وضعي غير مترقبه دامنگير شود و آدمي را از اوج عزت و شرافت به حضيض مذلت و افلاس و مسکنت سرنگون کند؛ و مال و منال و دار و ندار را يکسره به زوال و نيستي کشاند. در چنين موردي تنها عبارتي که ميتواند وافي به مقصود و مبين حال آن فلک زده واقع شود؛ اين است که اصطلاحاً گفته شود: "فلاني به خاک سياه نشسته" و يا عبارت ديگر: "فلاني را به خاک سياه نشانده اند".
در اين مقاله بحث بر سر "خاک سياه" است که دانسته شود اين خاک چيست و چه عاملي آن را به صورت ضرب المثل در آورده است.
به طوري که صاحب معجم البلدان نقل کرده، در نزديکي بيت المقدس و شش ميلي شهر رمله کوره اي (کوره به معني شهرستان و بلوک و ناحيه و بلد است) است به نام عمواس؛ که: «طاعون معروف سال هجدهم هجري در روزگار خلافت عمر در اين ناحيه پديد آمده بود و از آنجا به ديگر نواحي شام سرايت کرد. تعداد تلفات اين طاعون را بيست و پنج هزار تن نوشته اند.» در اين طاعون که به نام طاعون عمواس خوانده شده، جمعي از اصحاب پيغمبر به اسامي ابوعبيده جراح و معاذبن جبل و يزيد بن ابي سفيان نيز هلاک شدند. ولي عمروعاص آن داهي محيل و دورانديش عرب چون وضع را وخيم ديد، با بسياري از متابعان خويش از منطقه عمواس گريخته و جان سالم بدر بردند. مطلب مورد بحث ما اين است که سال مزبور را عام الرماد، يعني: سال خاکستر هم نام نهاده اند. در اين زمينه صاحب کتاب عجايب المخلوقات مينويسد:
«... و بعد از آن عام الرماد. در آن سال خاک سياه بباريد و بيست و پنج هزار آدمي درين سال بمرد. و اين خاک در صحرا و در خانها و حجرها بباريد، تا مرد از جامه خواب برخاستي بر خاک سياه بودي. آن را عام الرماد گفتند.»
با توصيف اجمالي بالا استنباط مي شود که آن طاعون کذايي بر اثر ريزش و بارش خاک سياه بروز کرده: «راه نفسها بسته ميشد و جان مي دادند.» و شايد اصلاً بيماري طاعون نبوده، بلکه همان خاک سياه که به خانه ها و حجرات منازل و مدارس رسوخ و نفوذ کرده بوده است، خفتگان را بيدار کرده و لاجرم همه را بر خاک سياه نشانيد.
به هر حال اين واقعه هولناک را چه طاعون عمواس بناميم و چه عام الرماد در هر صورت چون خاک سياه عامل اصلي آن همه مرگ و مير و خرابي و ويراني در سال هجدهم هجري بوده دد و دام و گياه و نبات را "بر خاک سياه نشانده است"؛ به همين مناسبت و به جهت اهميت و عظمت واقعه مزبور که بيست و پنج هزار تن از سکنه بي گناه را در خود فرو برده است؛ اصطلاح و عبارت بالا از آن تاريخ به صورت ضرب المثل در آمده و در رابطه با گرفتاريها و بيچارگيهاي ناشي از وقايع غير منتظره مورد استناد و تمثيل قرار گرفته است. في المثل سيل بنيان کني کليه احشام و اغنام و مزارع و مراتع را ليته ببندد و از بين ببرد و يا آتش سوزي مهيبي بازار و چهار سوق و يا قيصريه اي را در معرض لهيب خود قرار دهد و انبارهاي کالا را يکسره نابود کند در اين گونه موارد و نظاير و امثال آن چون افراد با مکنت و آبرومند به کلي فاقد هستي مي شوند اصطلاحاً گفته مي شود: « فلاني به خاک سياه نشست. »

باج سبيل



هر گاه با زور و قلدري و به عنف از کسي پول و جنس بگيرند در اصطلاح عمومي آن را به "باج سبيل" تعبير مي کنند و مي گويند: «فلاني باج سبيل گرفت.» در عصر حاضر که دوران زور و قلدري به معني و مفهوم سابق سپري شده از اين مثل و اصطلاح بيشتر در مورد اخاذي و به ويژه رشاء و ارتشاء تعبير مثلي مي شود.
اما ريشه تاريخي آن:
انسانهاي اوليه و غارنشين با ريش تراشي آشنايي نداشته اند و مردان و زنان با انبوه ريش و گيس مي زيسته اند. در کاوشها و حفريات اخير وسائل و ابزاري شبيه به تيغ سلماني به دست آمده که باستان شناسان قدمت آن را به چهار هزار سال قبل تشخيص داده اند. ظاهراً مردمان آن دوره ريش و موهاي خود را با همين تيغهاي ساده و ابتدايي کوتاه و مرتب مي کرده اند، نه آنکه از ته بتراشند.
مادها و پارسها، در حجاريهاي باستاني با ريش و موي بلند تصوير شده اند. 
در عهد اشکانيان سواران و جنگجويان پارت موي بلند و ريش انبوه داشته اند، ولي قيافه پر هيبت، بخصوص فريادهاي هول انگيز آنان در هنگام جنگ در سپاه دشمن چنان رعب و وحشتي ايجاد مي کرد که جرئت نمي کردند به جنگجويان ايراني نزديک شوند و احياناً ريش آنان را به دست گيرند.
خلاصه در آن روزگاران ريش و سبيل براي مردان و گيسوان بلند براي زنان ايراني تا آن اندازه مايه زيبايي و مباهات بود که چون مي خواستند گناهکاري را شديداً مجازات کنند، اگر مرد بود ريشش را مي تراشيدند و چنانچه زن بود گيسويش را مي بريدند.
ريش تراشيدن و گيسو بريدن در ايران باستان بزرگترين ننگ شناخته مي شد و محکومي که چنين مجازاتي در مورد او اعمال مي شد، تا زماني که ريش يا گيسويش بلند شود، از شدت خجلت و شرمساري جرئت نمي کرد سرش را بلند کند. اما ريش در عهد ساسانيان به قدر سبيل اعتبار و رونق نداشت.
ايرانيان در اين عصر سبيلهاي بلند داشتند و بعضاً ريش را به کلي مي تراشيدند. در صدر و بعد از اسلام سبيل از رونق افتاد و ريشهاي بلند و انبوه قدر و اعتبار يافت.
عصر مغول و تيمور مجدداً ريش بي اعتبار شد و سبيل چنگيزي رونق يافت. اما دوره مغولي دوامي پيدا نکرد و بار ديگر ريش بلند و انبوه مورد توجه واقع شد. به ويژه در عصر صفويه بيش از حد و اندازه خريدار پيدا کرد.
از نکته هاي جالب تاريخ ريش و سبيل، مخالفت شديد شاه عباس، پادشاه مقتدر صفوي با گذاشتن ريش بوده است. شاه عباس ريش بلند را خوش نداشت و در زمان او ريشهاي بلند ترکان را ايرانيان سخت زشت مي شمردند و آن را "جاروي خانه" مي ناميدند.
با اين ترتيب مي توان گفت ريش در زمان شاه عباس کبير بازارش کساد شد و اعتبار سبيل از نو رونق يافت. "پس از اينکه در آغاز سلطنت خود دشمنان و رقباي سرکش داخلي را سرکوب کرد با صدور يک فرمان به همه مردان ايراني دستور داد که ريشهاي بلند خود را از ته بتراشند. حتي روحانيون نيز از اين دستور معاف نبودند، اما گذاشتن سبيل آزاد بود و خود شاه عباس نيز در تصويرهايش با سبيل بلند و افراشته ديده مي شود.»
ملا جلال منجم براي اين فرمان ملوکانه ماده تاريخ بديعي به نظم آورده و گفته است:
تراشيدم چو موي ريش از بيخ                تراش مويم آمد سال تاريخ
که تراش مويم به حساب جمل 997 مي شود و اين ريش تراشي پس از دهسال در سنه 1007 بر حکم شاه عمومي شد و در شهر جار زدند  که همه مردم مکلف اند ريش خود را بتراشند حتي علما و صلحا و سادات.
باري، سپاهيان و سواران کهنسال دوران صفويه فقط دو سبيل بزرگ و چماقي داشته اند که مرتباً آن را نمو و جلا مي دادند و تا بناگوش مي رساندند که مانند قلابي در آنجا بند مي شد. عشق و علاقه شاه عباس به سبيل گذاشتن تا حدي بود که « شاه عباس کبير سبيل را آرايش صورت مي شمرد و بر حسب بلندي و کوتاهي آن بيشتر و کمتر حقوق مي پرداخت.»
حکام ولايات و فرماندهان نظامي نيز به مصداق "الناس علي دين ملوکهم" ناگزير از تبعيت بودند و به دارندگان سبيل شاه عباسي و افراشته اي که مورد توجه شخص اول مملکت بودند به فراخور کيفيت و تناسب سبيل، حقوق و مزاياي بيشتري مي دادند.
اين نوع اضافه حقوق و مزايا که صرفاً براي خاطر سبيل پرداخت مي شد در عرف اصطلاح عامه به "باج سبيل" تعبير گرديد. زيرا سبيل دارها تنها به ميزان و مبلغي که از شاه يا حکام و فرماندهان وقت بر طبق حکم و فرمان اخذ مي کردند قانع نبودند و غالباً از کدخدايان و روستاييان و طبقات ضعيف پول و جنس و اسب و آذوقه به عنوان باج سبيل عنفاً مي ستاندند.
پيداست که همين اخذ جبري و به عنف و قلدري ستاندن موجب گرديد که بعدها از معاني مجازي و مفاهيم استعاره اي باج سبيل در مورد اخاذي و رشاء و ارتشاء استفاده و تمثيل شده است. اکنون که ريشه تاريخي ضرب المثل باج سبيل دانسته شد، بي مناسبت نمي داند که اسامي انواع ريش و سبيل از صدر تاريخ، تا کنون به عنوان حسن ختام  و مزيد اطلاع نوشته شود:
1- انواع ريش:
ريش فرفري، مخصوص عصر هخامنشيان؛ ريش دو شاخ، مخصوص رستم دستان و ساير پهلوانان نام ايران؛ ريش توپي، ريش بزي، ريش گرده زده، ريش نوک تيز، ريش چهارگوش، ريش بلند، ريش کوتاه، و ريش و سبيل سرهم و مدل کتلت که در سالهاي اخير مد شده است.
2- انواع سبيل:
سبيل چخماقي، سبيل کلفت يا پر پشت که برگشتگي ندارد، سبيل گنده مخصوص دراويش، سبيل چنگيزي يا قيطاني، سبيل افراشته، سبيل از بنا گوش در رفته يا سبيل مگسي، سبيل هيتلري، سبيل دوگلاسي.
  

سبيلش را چرب کرد



عبارت بالا کنايه از رشوه دادن و به اصطلاح ديگر حق و حساب دادن است. براي رشاء و ارتشاء اصطلاحات زيادي وجود دارد که از همه مصطلح و معروفتر همين ضرب المثل بالا و اصطلاح خر کريم را نعل کرد؛ است.
اکنون ببينيم سبيل چرب کردن با رشوه دادن چه رابطه اي دارد.
سبيل مأخوذ از سبله است و موهايي را که روي لب بالا ميرويد، سبيل گويند. در فرهنگها و لغتنامه ها براي سبيل واژه هاي مترادفي از قبيل شارب و بروت آمده است که هر سه واژه با جزيي اختلاف به موهاي زير لب بالا اطلاق ميشود. در ادوار گذشته سه نوع سبيل معمول بوده است: سبيل چخماقي، سبيل کلفت، و سبيل گنده.
سبيلي که دنباله آن به طرف بالا برگشته باشد، چخماقي ميگفتند. اين نوع سبيل را در حال حاضر سبيل دوگلاسي نيز مي گويند که از نام و سبيل دوگلاس فربنکس هنرپيشه معروف آمريکايي گرفته شده است، با اين تفاوت که سبيل چخماقي پرپشت و برگشته بود، ولي سبيل دوگلاسي کوتاه و برگشته است.
سبيل کلفت، سبيلي است که موهايش انبوه است ولي برگشتگي نداشته باشد.
سبيل گنده، يعني موهاي کلان و بلند مانند سبيل دراويش که سرتاسر دهان را موقعي که بسته است تا انتهاي لب پايين به کلي مي پوشاند.
سبيل تاريخچه مشخصي ندارد. از بدو خلقت آدم سبيل با او همراه بود و غالباً وجه امتياز جنس مرد بر جنس زن شناخته مي شده است. در بعضي از ادوار تاريخ سبيل تا آن اندازه قدر و قيمت داشت که به دارندگان سبيلهاي کلفت و پرپشت باج مخصوصي بنام "باج سبيل" از طرف رعايا و طبقات پايين داده مي شد.
برخي از سلاطين و رجال و سرداران عالم از سبيل خوششان مي آمد و معتقد بودند که سبيل هر قدر پر پشت و متراکم باشد بر ابهت و سطوت صاحب سبيل افزوده مي شود و از چنين کسي بيشتر حساب مي برند به همين جهت بعضي از آنان سبيلهايي را دوست داشته اند که تا بناگوش ادامه پيدا کند.
در عصر صفويه بازار سبيل رونق يافت و سلاطين صفويه به علت انتساب به شيخ صفي الدين اردبيلي چون خود را اهل عرفان و تصوف ميدانستند و به همين سبب لقب مرشد کامل را اختيار کرده بودند؛ لذا غالباً سبيلهاي چخماقي و کلفت مي گذاشتند و مريدان و پيروانشان را نيز به اين امر تشويق مي کردند. کساني که سبيلهاي بلند و چخماقي داشتند، ناگزير بودند همه روزه چند بار به نظافت و آرايش آن بپردازند، زيرا اگر تعلل و تسامح مي ورزيدند سبيلها آويزان مي شد و آن هيبت و زيبايي که انظار ديگران را به خود جلب نمايد از دست مي داد.
سبيل پر پشت و متراکم وقتي به هم پيوسته مي شد و جلا پيدا مي کرد که آن را چرب مي کردند و با دست مالش ميدادند.
آنهايي که قدرت و تمکن مالي کافي نداشتند، خود به اين کار مي پرداختند، ولي سران و ثروتمندان افرادي را براي سبيل چرب کردن داشتند. کار "سبيل چرب کن" اين بود که در مواقع معين که صاحب سبيل مهماني رسمي داشت و يا ميخواست به مهماني برود، دست بکار مي شد و با روغن مخصوصي سبيل را جلا و زيبايي مي بخشيد.
بديهي است که اگر از عهده سبيل چرب کردن به خوبي بر مي آمد، صاحب سبيل مشعوف و خرسند مي شد و در اين موقع سبيل چرب کن هر چه ميخواست از طرف صاحب سبيل برآورده مي شده است.
شادروان عبدالله مستوفي در کتاب "شرح زندگاني من" راجع به "چرب کردن سبيل" مظفرالدين شاه چنين مينويسد: «مظفرالدين شاه در سفر اروپا مردي را به اسم ابوالقاسم خان همراه خود برده بود که در مواقع معين سبيل او را چرب مي کرد و جلا ميداد.
وقتي سبيل شاه چرب مي شد و از زيبايي و ابهت آن به طرب مي آمد، اطرافيان موقع را مغتنم شمرده، هر تقاضايي داشتند مي نمودند؛ زيرا مي دانستند او سر کيف است و مسلماً تقاضايشان را بر خواهد آورد.»
به اين ترتيب بود که اصطلاحات: سبيلش را چرب کن، سبيل کسي را چرب کردن، سبيلش چرب شده، و امثال آن مرسوم شد و کم کم رايج گرديد.