پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۰

آخرین ضربه




 به یاد آوردن این تصاویر برای خودم  نیز بسیار سخت است ، اما چه کنم که بخشی از گذشته من و همکارانم را شکل داده است.
حامد نیک گو جوانی که از سال ۱۳۷۲ به عنوان خبرنگار افتخاری ماهنامه قرن ۲۱ فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز ودر سال ۱۳۷۴
هم زمان با حضورش در دانشگاه و در روزنامه اخبار ،آن را به چشم یک شغل نگاه کرد و هیچ گاه یادش نمی رود اولین چک مربوط به حقوقش ۴۰ هزارتومان وشیرین ترین دستمزد این سال ها بود و چه خوشحال شد ... اما نه براستی!
این جوان در طول این سال ها در روزنامه ،هفته نامه و ماهنامه های بسیاری از خبرنگاری تا سردبیری و رهبری نشریات  فعالیت می کرد و  تا همین اواخر یعنی  مهرماه سال۸۸،یعنی همان ماهنامه مهندسی زیرساخت ها و در سمت سردبیر ومدیراجرایی قلم می زد.اما چه شد که پسر موفق آن زمان پس از این حملات که در تصاویر مشاهده می کنید،دیگر هرگز کسی او را ندیده و آنان که دیدند ،با بی رحمی و بدون در نظر گرفتن سال ها سوابق فرهنگی و تحصیلات او،محکومش کردند به چیزی که نبود ونکرد!
و این جوان دردمند خودم هستم.

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

لذت بردن از یک فنجان چای خوب ولذت بردن از زندگی!


راهب بودایی و فیلسوف ویتنامی ،تیچ نات هان ،مطلبی دارد درباره
 لذت بردن از یک فنجان چای خوب
میگوید شما باید کاملا در حال حضور داشته ،بیدار باشید تا بتوانید از چای لذت ببرید.
تنها در هوشیاری نسبت به زمان حال است که دستان شما می توانند
گرمای دلپذیر فنجان را حس کنند.
تنها در حال است که می توانید عطر چای را ببویید،
طمعش را بچشیدو از لطافتش لذت ببرید.
وقتی عمیقا در فکر گذشته هستیدو یا نگران آینده،
از تجربه لذت بردن از یک فنجان چای هیچ چیزدستگیرتان نمیشود.
چشمتان را به فنجان می دوزید و چای تلف می شود.
 
زندگی نیز همین طور است،اگر کاملا در حال حضور نداشته باشید،
پراکنده می شوید و زندگی می گذرد.
اینگونه است که احساس،عطر ،ظرافت وز یبایی زندگی را از دست می دهید.
انگار که زندگی دارد به سرعت در پشت سر شما جریان می یابد.
گذشته تمام شده است.از آن بیاموزید و بگذارید برود.
آینده هنوز نرسید ه است.برای آن برنامه ریزی کنید اما بیهوده نگران آن نباشید.
نگرانی بی فایده است.
وقتی دست از فرورفتن درگذشته و آنچه که رخ داده است برداشتیدو
نگرانی در مورد آنچه که ممکن است هرگز اتفاق نیفتدرا نیز کنار گذاشتید،
آن موقع در لحظه حاضر خواهید بود.
آن موقع هست که تجربه لذت از زندگی را آغاز خواهید کرد.

و باش ای عزیز

همین که هستی
همین که لابلای کلماتم
نَفَس میکشی
راه میروی
در آغوشم میگیری
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای
همین که سایه ات هست
همین که کلماتم از بی "تو"یی 
یتیم نشده اند
کافی‌ست برای یک عمر آرامش ؛
باش

حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی

رسم زمانه

تاکنون پيش آمده که به فردى هم سن و سال خود نگاه کرده باشيد و پيش خود گفته باشيد: نه، من مطمئناً اين قدر پير و شکسته نشده‌ام؟
اگرجوابتان مثبت است از داستان زير خوشتان خواهد آمد
من يک روز در اتاق انتظار يک دندانپزشک نشسته بودم. بار اولى بود که پيش او مى‌رفتم. به مدارکش که در اتاق انتظار قاب کرده بود وبه ديوار زده بود نگاه کردم و اسم کاملش را ديدم.
ناگهان به يادم آمد که ۲۰ سال پيش، در دوران دبيرستان، پسر بلندقد، مو مشکى و مهربانى به همين اسم درکلاس ما بود. وقتى که نوبتم شد و وارد اتاق او شدم به سرعت متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام. اين آدم خميده، موخاکسترى و با صورت پر چين و چروک نمى‌توانست هم کلاسى من باشد!

بعد از اين که کارش بر روى دندان هايم تمام شد و آماده ترک مطب بودم از او پرسيدم که آيا به مدرسه البرز مى ‌رفته است؟

او گفت: بله. بله.. من البرزى هستم
پرسيدم: چه سالى فارغ‌ التحصيل شديد؟
گفت: ١٣۷۳. چرا اين سوال را مى‌پرسيد؟
گفتم: براى اين که شما در همان کلاسى بوديد که من بودم!!

او چشمانش را تنگ کرد و کمى به من خيره شد و بعد دیوانه  گفت: شما چى درس مى‌داديد!!!!؟
 

جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۹۰

شبکه من و تو برای من وتو یا من و او؟

من و تو۱ ( Manoto1) یک شبکه تلویزیونی  فارسی‌زبان وابسته به شبکه  مرجان است. این شبکه تلویزیونی به پخش برنامه‌های سرگرم‌کننده  و تفریحی به زبان فارسی می‌پردازد. شبکه  من و تو۱ برنامه‌های خود را از شهر لندن واقع در بریتانیا پخش می‌کند. برنامه های این شبکه‌ شامل فیلم، سریال، اخبار، گزارش و ... است. این شبکه تلویزیونی در تاریخ ۲۸ اکتبر ۲۰۱۰ راه‌اندازی شده‌ و دفاتر بازرگانی و هنرگاه‌های مرکزی این شبکه تلویزیونی در شهر لندن واقع است. شبکه ظاهرا مهربان !؟
شبکه ماهواره ای "من و تو" متعلق به کیست؟!
شبکه تلویزیونی ماهواره ای من وتو که گردانندگان آن نیز در لندن مستقر هستند ، به بنگاه خبر پراکنی BBC انگلستان تعلق دارد و جهت گیری آن از سوی سرویس اطلاعات خارجی انگلیس ( ام آی6 ) و دولت بریتانیا تدوین می شود.
این شبکه ترکیبی از شبکه های ماهواره ای بی بی سی خبری فارسی و فارسی وان است که هر دوی آنها نیز به بی بی سی تعلق دارند.
چرا شبکه من و تو راه اندازی شد؟
 سیاست گذاران BBC انگلستان بعد از مدتی فعالیت بی بی سی فارسی به این نتیجه رسیدند که بی بی سی فارسی، شبکه خبری-سیاسی دوران بحران هاست و اغلب بیننده های این شبکه فقط در زمان تحولات و اتفاقات خاص خبری در ایران به این شبکه توجه می کنند و در وضعیت سفید، این شبکه مخاطبین خود را به صورت چشمگیری از دست می دهد لذا بر آن شدند تا شبکه ای راه اندازی کرده که در زمان بحران ها کاملا سیاسی و در زمان وضعیت سفید با پخش برنامه های فرهنگی، ورزشی، علمی و ... جذاب، بیننده های خود را حفظ کند و روند انتقال فرهنگ غربی و بمباران ذهنی مخاطبان را با شیوه های نرم غیر سیاسی در پوشش زبان فارسی و بازیگران ایرانی و محافل خانوادگی ادامه دهد.این شبکه با استفاده از یکی از خواننده  معروف  (گوگوش) در من و تو1 (برای جذب دختران، زنان و خانواده ها)و برنامه های مستند عجیب و غریب و دیدنی در من و تو2 (برای جذب پسران و مردان) سعی کرد حداکثر مخاطبین را به خود جذب کند.
قصد ونیت تخریب این شبکه نیست اما  سرویس اطلاعاتی بریتانیا با سابقه  حضورنه چندان جالب در ایران چگونه می تواند اهداف خیرخواهانه داشته باشد!مگر نه آن که به دلیل کیفیت نا مناسب برنامه های رسانه ملی این گونه سو استفاده از خانواده های ایرانی جهت پیش برد اهداف خاص می شود؟ راه اندازی این شبکه ماهواره ای من را به یاد
نصیحت ارسطو به اسکندر می اندازد:«اگر می خواهی بر ایرانیان حکومت کنی، کشتن بزرگان آنها فایده ندارد چون ایرانیان باز جمع می شوند و تو را شکست می دهند، میان ایرانیان تفرقه بیفکن و در هر استان طایفه ای را فرمانروا کن تا دایم با هم در جدال باشند و تو آسوده بر آنان حکومت کنی»
بریتانیای مهربان ،حنای تو دیگر رنگ ندارد، تو همانی که در زمان انقلاب ایران به کمک ابزار جنجالی خود، رادیو بی بی سی ، جریانات و احزاب ایران را رهبری کرده و پس از پیروزی باز و باز مردم ایران را به هیچ رسانده ، تو همان هستی که با شاه دست دوستی دادی و از پشت خنجر زدی تو همانی که سال ها نفت و...این مملکت را به تاراج برده ای،تو همانی که علیه زن و کودکان ایرانی ،سلاح به صدام داده ای و امروز با استفاده از فن آوری های نوین برای ما کاسه داغ تر از آش شده ای؟ نگو که دل سوز ما ایرانی ها شده ای که باور نخواهیم کرد.

پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۰

فیلترینگ یا ...

مسدود یا محدود کردن هر چیز شوق دیدار را برای هر انسان دو چندان می کند خصوصا ما ایرانی ها  از اقوامی هستیم که حتما باید از چیزی که در دسترس نباشد باخبر شویم تا از آن در مکالمات روزمره خود به جهت گذران وقت ارزشمندمان استفاده کنیم.
ازنمونه های قابل بحث می توان فیلترینگ سایت های اجتماعی همچون فیس بوک را نام برد.با نگاهی گذرابه آمارعضویت در این پایگاه  ( تعدادعضو ها  از۳۶هزار به بیش از ۴میلیون نفر) پس از فیلتر شدن این سایت و با بررسی این حقیقت می شود به نتیجه     نا موفق  این طرح پی برد و حال آنکه پیش تر اگر نگران مسایل سیاسی این جریان وفن آوری بوده ایم حال باید مشکلات اجتماعی و فساد های اخلاقی،دوستی های اینترنتی یعنی همان گرفتاری بزرگ اجتماعی ایالات متحده را در راستای پنهان بودن آن به دوش بکشیم و متاسفانه بار سیاسی نیز همواره در این بین وجود دارد.

به گفته لیلین لندور، رئیس بخش زبان های خارجی اخبار جهانی بی بی سی " با بروز آرامی ها در مصر، تونس، و لیبی شبکه های اجتماعی اهمیت زیادی در دستیابی ما به اخبار، کنار هم قرار دادن و درک این تحولات پیدا کرده اند"
توصیه این فرد درخصوص استفاده روزنامه نگاران از شبکه های اجتماعی  نکته ای است که اینجا  می خواهم به آن اشاره کنم،

 همان استفاده ابزاری غرب  از این فن آوری پیچیده است که ما با محدودیت ،آن را جهت     داده ایم.بی شک فرهنگ سازی و ایجاد بستر مناسب آموزشی تنها راه حل مقابله با این معضل اجتماعی است باید حق انتخاب را به خود  و قوانین خانوادگی فرد سپرد،خانواده ای که از فرهنگ      چند هزارساله پیروی می کند.

چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۰

این فیس بوک است!

فیس بوک ، به شما کمک می کند تا با افرادی که در زندگیتان هستند ارتباط و اشتراک داشته باشید، فیس بوک رایگان است و همیشه خواهد ماند.فیس بوک ابزاری اجتماعی است که افراد را با دوستان و کسانی که در اطراف آنها کار می کنید...
بله این جملات برای همه ما آشنا و دل نشین است ،همان تبلیغات که  لحظه ثبت نام در این پایگاه اجتماعی شاهد آن هستیم.
براستی چرا باید یک پایگاه اجتماعی این همه تبلیغات در رسانه های سراسر دنیا برای دعوت به عضویت رایگان داشته باشد!؟
فیس‌بوک ( facebook)  در ۴ فوریه ۲۰۰۴ به وجود آمد.از شبکه‌های اجتماعی مجازی است به واسطه آن می‌شود با دوستانی که دارای حساب کاربری در فیس بوک هستند عکس، فیلم یا پیغام به اشتراک گذاشت. فیس بوک هم اکنون به طور رایگان در اختیار مردم جهان قرار داردو بیش از پانصد میلیون کاربر دارد و به ۴۰ زبان از جمله فارسی، قابل دسترس بوده و ۷۰ درصد از کاربران آن در خارج از ایالات متحده هستند
این پایگاه با ارایه امکان عضوگیری در تعداد بالا، به کاربران اجازه می‌دهد تا در هر لحظه دوستان جدیدی را به مجموعه خود اضافه کنند.
کاربران در فیس‌بوک دارای یک صفحه شخصی هستند. می‌توانند گروه تاسیس کنند و یا در گروه‌های دیگر عضو شوند. کاربران می‌توانند برای خود آلبوم عکس بسازند و دوستانشان را انتخاب کنند و به لیست دوستان اضافه کنند.آنها می‌توانند برای یک هنرمند یا یک وب‌گاه و یا وبلاگ شخصی خود و شاید هم برای کالایی که تولید می‌کنند صفحه جداگانه طراحی کنند تا دیگران هم در آن صفحات ثبت شوند و پیشنهاد و انتقاد ارایه دهند.
مشترکین فیس‌بوک در رابطه با شما تنها به پنج گروه طبقه‌بندی می‌شوند؛ دوستان، دوستان دوستان، اعضای هم‌شبکه، غریبه‌ها و کاربرانی که احیاناً بسته‌اید.
فیس‌بوک نرم‌افزارها، ابزارهای جانبی خاص و بازی‌های آنلاین گوناگونی دارد که کاربر می‌تواند با توجه به نیاز خود از آن‌ها استفاده کند.
جولیان آسانژ موسس وب سایت ویکی لیکس می گوید:

«فیس بوک تنفر آمیز ترین ابزار جاسوسی است که تاکنون خلق شده است. هر کس که نام و مشخصات دوستان خود را به شبکه اجتماعی فیس بوک اضافه می کند باید بداند که به شکل رایگان در خدمت دستگاه های اطلاعاتی آمریکاست و این گنجینه اطلاعاتی را برای آنها تکمیل می کند.»
به گفته وی فیس بوک یک گنجینه اطلاعاتی بسیار بزرگ از نام و سوابق افراد است که کاربران آن را به شکل داوطلبانه در اختیار این شبکه اجتماعی قرار می دهند ولی این ابزار توسط دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا مورد بهره برداری قرار می گیرد. دسترسی این دستگاه های اطلاعاتی به اطلاعات ذخیره شده در فیس بوک آن را به یک ابزار خطرناک بدل کرده است.
جالب آن که شما با هریک بار کلیک در این پایگاه مبلغ ۵ دلار به حساب این شرکت  در چارچوب اسپانسر،اضافه می کنید این به غیر از فروش اطلاعات شخصی شما به شرکت ها،دستگاه هاو... است که میلیون ها دلار ارزش گذاری شده است. در واقع بهتر است بگویم ورود هر عضو جدید یا هر کلیک شما موجب شادی سهام داران محترم شرکت مرموز فیس بوک می شود.نکته آن است برخی افراد که با افتخار دراین پایگاه عضو می شوند معمولا چهره حقیقی خود را نشان نمی دهند آنان اغلب خود را فردی محبوب و دارای منش و کردار سلامت،حامی دموکراسی و انسان دوست معرفی می کنند.


امنیت زنان!

 با توجه به افزایش تعرضات به زنان در نقاط مختلف کشورو براساس اخبار منتشر شده در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های رسمی کشور، متاسفانه حوادثی چون هتک حرمت به بانوان که کم و بیش از ساختار مشابه‌ای نیز برخوردار بوده‌اند، اخیرا پیش آمده است. نخستین اتفاق ماجرای خمینی‌شهر بود و پس از آن نیز به ترتیب امام جمعه کاشمر خبر از تجاوز دست جمعی به یک بانو داد و بعد هم اتفاق مشابهی در استان گلستان افتاد و گویا این داستان همچنان ادامه دارد.

چنین حوادثی علاوه بر اینکه اهانت مستقیم به زنان است آن‌هم در یک نظام اسلامی با فرهنگ ایرانی - که زنان همواره حرمت داشته‌اند - امنیت اجتماعی را عمیقا خدشه‌دار می‌کند و باعث نگرانی شدید خانواده‌ها شده است. زنان، محور خانواده‌ها و خانواده‌ها شکل‌دهنده و قوام‌ دهنده جامعه هستند بنابراین اگر حرمت و امنیت زنان حفظ نشود حیثیت و امنیت خانواده‌ها و جامعه هدف گرفته می‌شود.  حتی در کشورهایی که چندان نیز ادعای دینداری ندارند درباره این‌گونه مسایل جنسیتی، رفتاری متفاوت صورت می‌گیردو
غیر قابل تحمل است ، در این جوامع، بروز چنین رخداد‌هایی سبب می‌شود تا مسوولان مربوطه مجبور به استعفا از سمت خود شوند. در واقع این مسایل در هر جامعه از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. از این رو، در جامعه اسلامی ما که خانواده بسیار مهم و احترام به زنان و مادران اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، وقوع چنین فاجعه‌هایی شدیدا باعث نگرانی شده است

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۰

حرف من

باور کنید تمام حرف من و یارانم این است که اگر فردی صلاحیت جایگاه فعلی را ندارد یا انسان شریفی نیست ،از ابتدا با بررسی دقیق ،کارآمدی فرد سنجش گردد که فردا او را متهم به مدارک جعلی،داشتن پرونده در فلان دستگاه،دروغ گو و....نکنیم.
این گونه هم درایت خود را نشان داده و هم اینکه بر اعتبار خود افزون کرده ایم و فردای روز نیازی به بازی های کودکانه نداریم و بگوییم :آدم ها تغییر می کنند یا فرد کلک باز بود و فلان.  اصلا این چه مملكتی است كه در آن نخست وزیر هشت سال دوران جنگ فراماسون و جاسوس از آب درمی آید، رئیس جمهور دوران سازندگی اش متهم به فساد اقتصادی و سیاسی و سرفتنه خوانده می شودو...!.من حقیر که جای خود دارم . 
تلاش کنیم خود باشیم وبس

رنج نامه-حامد نیک گو

یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْکُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ

مانده بودم عنوان این پیام را چه در نظر گیرم واین شد 
در واقع گفتمان برخی از یاران قدیم و دشمنان امروز،من را وادار به این نوشته کرد.من به پای عشق از مقام گذشتم
به خاطر دوست از بدی گذشتم،از مرزهای سیاست گذر کردم بی آنکه سودی برده باشم ،ناروا داشتند و من را به بالاترین بدی ها
محکوم،باز سکوت کردم،حق را نا حق کردند به جهت من و یارانم هدایت کردند ،باز سکوت کردم،مال مفت را به ناکجا آباد بردند سکوت  کردم ،حقیقت را به شکل عجیب معکوس جلوه دادند و باز و باز سکوت پیشه کردم
و بسیار دیگر.اما بهترین های من ،دوستان قدیم من آیا من جایی در این دنیا از شما تنگ کرده ام؟! .این سوابق من که دیروز از آن به عنوان افتخار دوستی با من یاد می کردید و امروز زیر سووال می برید در واقع نتیجه سال ها تلاش من است که همواره گفته ام سواد و تجربه در عمل خود را نشان می دهد .اگر ما زیر سووال و رادیکال هستیم شما از من و من ها بی کفایت تر هستید         می دانید چرا؟ برای آنکه من و همانند من سال ها در تشکیلات شما کار کرده و بیش از یک دهه فعالیت شاخص داشته. نگویید
آدم ها تغییر می کنند .شما نمایه من را از سال ها  زیر سووال برده!!و...،دوست گرامی این نیز بگذرد و این عوامل قدرت دور
می شوند و حقیقت آشکار.این رسم سیاست است و ای کاش من آن را دیروز می شناختم که امروز رنج من نبود.






دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰

با من باش ای عزیز



سکوت کن نازنين سکوت کن 
فريادت را چنين جماعت منگ
جز به سکوت بر نخواهند تافت
آغوشت را فروگير مهربان
بازوانت را فروگير
نوازشی نکرده دستانت را قطع می‌کنند
تا نوازشی نکنی

به نقل از کتاب ”همه آدمهاي شاه” نوشته استيون کينزر

 
انگلستان در سال 1329 گروه تحقيقاتي را تشکيل مي دهد تا علت و زمينه هاي بحران در ايران را پيدا کند.
از جمله پژوهش در مورد روانشناسي ايرانيان بوده، که يک ديپلمات انگليسي بعد ازتحقيق اينگونه ايرانيان را توصيف مي کند :
 
·         “ ريا کاري بدون دستپاچگي،
·         اعتقاد به قضا و قدر،
·         اهميت ندادن به زجر کشيدن …
·         ايرانيان عادي تو خالي و بي اخلاق وهميشه مشتاق قول دادن در قبال کارهايي اند که قادر به انجام دادنش نيستند ويا اصلاً قصد انجام دادنش را ندارند.
·         اهل طفره رفتن،
·         فاقد انرژي و استقامت،
·         اما تابع قدرت و انضباطند.
·         بالاتر از همه، از توطئه و تباني لذت مي برند
·         و هر زمان که منافعشان حکم کند، به آساني از اعمال غير اخلاقي تبعيت
مي کنند.
·         ايراني دروغگويي ماهر است،
·         اما انتظار ندارد که گفته هايش را باور کنند.
·             ايراني ها در زمينه هاي فني به راحتي معلوماتي سطحي کسب مي کنند و خود را متقاعد مي سازد که به معلوماتي عميق
           دست يافته اند.”
 
تحقيقات انگليسي ها در مورد ايراني ها زماني جوابي غير از اين خواهد داد که هر يک از ما تصميم بگيريم در مقابل اين عادات زشت ريشه دار تاريخي مان مقاومت کنيم و هزينه اش را بپردازيم
سعي کردن براي تغيير عرف يعني در خلاف جهت جريان  رودخانه شنا کردن.
آيا ما آدم هاي مبارزي هستيم؟

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰

افلاطون

 روح دایره است
من دایره های روحم را کشف کردم
5 دایره دور روحم کشیدم
 
و خودم را مرکز این دایره ها قرار دادم
مگر نمی خواستم خودم را کشف کنم؟؟؟
پس مرکز آن دایره ها خودم بودم

خوشبخت


 معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که 
بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد



نامه ی آبراهام لینکلن به آموزگار فرزندش


به فرزندم بياموزيد در مدرسه بهتر است مردود شود، امّا با تقلّب به قبولی نرسد.
ارزش های زندگی را به او ياد بدهيد و به او ياد بدهيد كه در اوج اندوه، تبسّم كند.
به او بياموزيد كه در اشك ريختن خجالتی وجود ندارد. به او بياموزيد كه می تواند
براي فكر و شعورش مبلغی تعيين كند، امّا قيمت گذاری برای دل بی معناست.
اگر می توانيد نقش مهم كتاب را در زندگی آموزش دهيد.
در كار تدريس به فرزندم ملايمت به خرج دهيد، امّا از او يک ناز پرورده نسازيد.
توقّع زيادی است امّا ببينيد كه می توانيد چه كار كنيد!

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰

حامد نیک گو:

آزادی مدنی و در چارچوب دستورات پروردگار زیباست نه محدودیت رنگ ها و شکل ها می تواند کنترل کننده باشد نه فشار به شیوه رفتار .
آزادی فرهنگ است ِ،آزادی باور است ،انسان آزاد آفریده شده و همواره در طول زندگی به دنبال حراست از آن است.
یک ایرانی با سابقه تاریخی ۷۰۰۰ ساله می تواند اندیشه نو بی آفریند نه آنکه به عقب بازگردد
انسان آزاد هم باید یادش بماند استفاده از ابزارها و فن آوری های امروز را می باید با تفکرجهت بهبود کیفیت زندگی خود به کارگیرد نه در جهت تخریب آن.

ْ

شریعتی:


 وقتی نمی توانی فریاد بزنی

ناله نکن!!
خاموش باش قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟


تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ

آرزوهای خودت باشی...........


برای تمام آرزوهایی که می میرند...


سکوت می کنم...

سنگین تر از فریاد!!!

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۰


بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۰

تقدیم به تو...



زندگی و افکار ما همیشه حول محور آنها می چرخد، تفکر و روح لطیف آنها، ما را با قدرت به دنیایی
دیگر می کشاند که ما هرگز به آن راه نداریم.
خنده ی آنها و دیدن اشک شادی یا غم آنها، روح ما را نوازش می کند.
زن ها، از نظر مردها اعجاب انگیز ترین موجودات خلقت هستند و همیشه هم خواهند بود.

زلال


زلال باش ... ،‌ زلال باش ... ،
زلال تر از قطرات اشک
فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی
یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست

قشنگ این است:


          کوچک باش و عاشق ... 

 که عشق، خود میداند آئین بزرگدانستنت را
          بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی

دو چیز...



دوچیز را از هم جدا کن:

عشق و هوس

چون اولی مقدس است و دومی شیطانی
اولی تو را به پاکی می برد و دومی به پلیدی

 
         به چشمانت بیاموز که هر شخصی ارزش نگاه ندارد
به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد


 
دنیا دو روز است:
                                                          
یکروز با تو و یک روز علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست مایوس نشو
چرا که هر دو پایان پذیرند

 
دو چیز را  همیشه فراموش کن:
                
خوبی که به کسی می کنی
بدی که کسی به تو می کند

چگونه از آنها استفاده میکنی؟


  بدان که قلبت کوچک است پس نمی توانی تقسیمش کنی

هرگاه خواستی آن را ببخشی با تمام وجودت ببخش که کوچکیش جبران شود

هیچگاه عشق را با محبت، دلسوزی، ترحم و دوست داشتن یکی ندان

همه اینها اجزاء کوچکتر عشق هستند نه خود عشق

همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به یگانه عالم توکل کن

آنگاه می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی، کارها به خوبی پیش می روند



         چشم و زبان، دو سلاح بزرگ در نزد تواند

چگونه از آنها استفاده میکنی؟

مانند تیری زهرآلود یا آفتابی جهانتاب؟

زندگی گیر یا زندگی بخش؟

بدان...



ازخدا خواستن عزت است
اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است
از خلق خدا خواستن خفت است
اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است

درس طبیعت


موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن
هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار می شود
و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچرد
                 
                 آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود
در غیر این صورت طعمه شیر خواهد شد
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا می گردد
می داند که باید از آهو سریعتر بدود، تا گرسنه نماند
                 
                 مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ...
مهم این است که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت
با تمام توان
و با تمام وجود شروع به دویدن کنی


یک قانون


ایمانت را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز

شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن

زندگی شگفت انگیز است
       
    فقط در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی   

دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۰

جذابیت واقعی!



دختر جوانی با مادرش نزد شیوانا آمدند. مادر دختر گفت: "دخترم بسیار زیباست و وضع خانوادگی ما هم خوب و عالی است. پسر همسایه ما قرار بود به خواستگاری دخترم بیاید و به همین خاطر به بسیاری از خواستگارهای او جواب رد دادیم. اما هفته پیش باخبر شدیم که پسر همسایه به سراغ زنی شوهرمرده و زشت‌رو رفته است که دو بچه از شوهر قبلی‌اش دارد و وضع مادی‌اش اصلا خوب نیست و با او ازدواج کرده است. دخترم از این بابت بسیار غمگین و ناراحت شده است و می‌گوید چرا چنین اتفاقی افتاده است در حالی که از لحاظ منطقی همه چیز به نفع دختر من بوده است. هم زیبا بوده و هم مال و ثروت کافی داشته است؟"
شیوانا با تبسم گفت: "جذابیت که به مال و ثروت نیست! جذابیت چیزی است که اگر وجود داشته باشد محبوب از فرسنگ‌ها راه دور شبانه و در بدترین شرایط، خودش را به آب و آتش می‌زند تا به دلبر و دلداده‌اش نزدیک‌تر شود. زیبایی اصلا جذابیت نیست چون وقتی انسان مجذوب کسی شده باشد حتی اگر محبوبش به دلیل حادثه‌ای زیبایی‌اش را از دست بدهد باز کنار او می‌ماند. جذابیت ثروت هم نیست چون وقتی برای کسی جذاب باشی حتی اگر پولی هم در بساط نداشته باشی باز برای آن فرد مهم نیست و او حاضر است تمام ثروتش را به تو بدهد تا کنار تو باشد. دختر تو شاید زیبا و ثروتمند باشد اما مطمئنا برای آن پسر همسایه جذاب نبوده که فرد به ظاهر متفاوت‌تری را به او ترجیح داده است."
دختر جوان که این سخنان را شنید با خشم و عصبانیت فریاد زد و به پسر همسایه دشنام داد و با صدای بلند گفت: "او اگر شعور داشت فرق زباله و گل را می‌فهمید."
شیوانا با لبخند گفت: "شک ندارم پسر همسایه این خودبینی و فخرفروشی و دشنام‌گویی دختر تو را بارها دیده است و تک‌تک این رفتارها برای از بین بردن جذابیت یک انسان کفایت می‌کنند. به نظرم به جای این‌که دنبال دلیل برای خواستنی نبودن، در بیرون خانه خود بگردید کمی به سمت خود نگاه کنید و در رفتارها و گفتارها و شیوه زندگی خود دنبال دلیل جذاب نبودن بگردید. اگر این نقص‌ها را در وجود خود جبران کنید مطمئنا خواستگارهای بهتری جذب شما خواهند شد."

یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۹۰

سفره دل


خیلی وقت ها غرورم مثل شیشه جلوی چشمم ریز ریز شد

و من فقط سکوت کردم! دوست نماها! سر چه سفره هایی نشستم! سفره دروغ ، سفره هوس ؛ سفره حسادت ؛ سفره چشم و هم چشمی ، سفره شهوت ؛ سفره غرور ؛ سفره مدرسین اخلاق بی اخلاق ؛ سفره مدرسین مذهب بی خدا ؛ سفره ماسک های زبیا و دروغین ؛

کسی بوی عشق نمی داد... همه رو بو کردم... بوی هوس بود!

این مدعیان عاشق عشق ندیده!

ولی زیباترین سفره ؛ سفره دل بود حتی اگر به اندازه صرف یک چای مهمون بودم مزه اون چای تا ابد حتی بعد از مرگ هم زیر زبونم هست سر سفره دل بارها و بارها متولد شدم به امید فردایی که نمی دونم چرا اینقدر دیر کرده و دوباره... «دکتر علی شریعتی»

That's Life


           

?I always feel happy, you know why

Because I don't expect anything from anyone

Expectations always hurt .. Life is short .. So love your life

...Be happy .. And keep smiling .. Just Live for yourself and

Befor you speak » Listen

Befor you write » Think

Befor you spend » Earn

Befor you pray » Forgive

Befor you hurt » Feel

Befor you hate » Love
.That's Life … Feel it, Live it & Enjoy it
  

رنج


و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد… و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند… و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است

خداوندا


اي خداي من.اي آفريدگار من .اي همه ي هستيم

بر من اين نعمت را ارزاني دار كه:

      بيشتر در پي تسلا دادن باشم تا تسلي يافتن

      بيشتر در پي فهميدن باشم تا فهميده شدن

       بيشتر پي دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

                                         زيرا در بخشيدن است كه مي يابيم

                                                و در عفو كردن است كه بخشيده مي شويم

                                                                و در مردن است كه حيات جاويد مي يابيم

گفتگو با پروردگار...




گفتم : خسته ام
گفت:* لا تقنطوا من رحمة الله *
"از رحمت خدا نا اميد نشويد ."(زمر/53)

گفتم:انگار مرا فراموش كرده اي ؟
گفت:* فاذ كروني اذكركم*
" مرا ياد كن تا شما را ياد كنم."(بقرة/152)

گفتم: تا كي بايد صبر كرد؟
گفت:*وما يدريك لعل الساعة تكون قريبآ*
"تو چه مي داني ! شايد موعدش نزديك باشد"(احزاب/63)

گفتم: تو بزرگي ونزديكيت براي من كوچك خيلي دوره! تا ان موقع چكار كنم؟
گفت:*و اتبع  ما يوحي اليك واصبر حتي يحكم الله*
" كارهايي را كه به تو گفتم انجام بده وصبر كن تا خدا خودش حكم كند.(يونس/109)

گفتم: تو خدايي وصبور ! من بنده ات هستم وظرف صبرم كوچك است...يك اشاره كني تمامه!
گفت"*عسي ان تحبوا شيئآ وهو شرّ لكم*
"شايد چيزي كه تو دوست داري به صلاحت نباشد!."(بقرة/216)

گفتم: انا عبدك الذليل الضعيف...اصلآچطور دلت مياد؟
گفت:* ان الله باالناس لرئوف الرحيم*
" خدا نسبت به همه ي مردم مهربان است"

گفتم: دلم گرفته
گفت: * بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا*
" (مردم به چي دل خوش كردن؟) بايد به فضل ورحمت خدا شاد باشند)"(يونس/58)

گفتم: اصلآ  بي خيال! توكلت علي الله
گفت:* ان الله يحب المتوكلين*
"خدا آنهايي را كه توكل مي كنند دوست دارد."(آل عمران /159)

گفتم: خيلي چاكريم ! ولي اين بار  انگار گفتي كه حواست رو خوب جمع كن يادت باشه:
گفت:* و من الناس  من يعبد الله علي حرف فان اصابه خير اطمان به و ران اصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخرة*
" بعضي از مردم خدا را فقط به زبان عبادت مي كنند. اگر خيري به آنها برسد امن آ رامش پيدا مي كنند واگر بلايي سرشان بيايد تا امتحان شوند رو گردان مي شوند . به خودشان در دنيا وآخرت ضرر مي رسانند."(حج/11)

گفتم:چقدر احساس تنهايي مي كنم
گفت:*فاني قريب*
" من كه نزديكم"(بقره/186)

گفتم: تو هميشه نزديكي من دورم كاش مي شد به تو نزديك شوم
گفت: واذكر ربك في نفسك تضرعآ وخيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال *
"هر صبح وعصر پروردگارت را پيش خودت با تضرع و خوف و با صداي آهسته ياد كن"(اعراف/؟؟؟)

نا خواسته گفتم: الهي وربي من لي غيرك
گفت:* اليس الله بكاف عبده*
"خدا براي بنده اش كافيست"(زمر/؟؟)

گفتم در برابر اين همه مهرباني چه كنم؟
گفت:*يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله ذكرآ كثيرآ و سبحوه بكرة واصيلآ هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمت الي النور و كان بالمومنين رحيمآ*
"اي مومنين! خدا را زياد ياد كنيد و صبح وشب تسبيحش كنيد او كسي است كه خودش و فرشته هايش برشما درود مي فرستند تا شما را از تاريكي ها به سوي نور بيرون برند خدا نسبت به مومنين مهربان است."(احزاب/؟-؟)

گفتم:غير از تو كسي را ندارم
گفت: *نحن اقرب اليه من حبل الوريد*
"از رگ گردن به انسان نزديكترم."(ق/16)

گفتم: ...
گفت: ...

--
.............................................

دکتر الهی قمشه ای می گوید





یکی از جذاب ترین تعبیرات " نفس و عشق " ، قصه دیو و سلیمان است که از دیرباز در ادب پارسی به اشاره و تلمیح از آن یاد شده است .
قصه چنین است که سلیمان فرزند داود ، انگشتری داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود ، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند  . این دیوان ، همان لشکریان نفسند که اگر آزاد
باشند ، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح آیند ، خادم دولتسرای عشق شوند.

روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت . دیوی از این واقعه باخبر شد . در حال خود را به صورت سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد . کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و
بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه از
سلیمانی جز صورتی و خاتمی نمی دیدند . ) و چون سلیمان از گرمابه بیرون آمد و
از ماجرا خبر یافت ، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته ، دیوی بیش
نیست . اما خلق او را انکار کردند . و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در
عین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست ، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد.

دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود ، چه غم دارد؟
حافظ

اما دیو چون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک بر
او مقرر شد ، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ،
آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم
حکومت کند . چون مدتی بدینسان بگذشت ، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در
رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند :

که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو

و بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جمله دل از او بگردانیدند و در
کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او
نشانند که به گفته ی حافظ :

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود
و
بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی

و به زبان مولانا :

خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست

و در این احوال ، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت . روزی ماهی ای را
بشکافت و از قضا ، خاتم گمشده را در
شکم ماهی یافت و بر دست کرد .
سلیمان به شهر نیامد ، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که
سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی ، بیرون شهر است . پس در سیزده نوروز بر دیو
بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند . و این
روز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است . و نحوست آن کسی راست که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهر بیرون نیاید .

و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز ، تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و
رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیز
بهار همراه است و از همین روی ، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می آید و چراغ دل را می افروزد :

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی

ما همه فاني و او پا برجاست.. عشق را مي گويم.. بي گمان عشق خداست


پروردگارا...



به من قلبی فرمان بردار 

گوشی شنوا ، ذهنی هوشیار

و دستانی ساعی عنایت فرما ، تا بتوانم تسلیم رضایت گردم .

و آنچه را که به کمال برایم خواسته ای بر دیده منت بپذیرم.

 خدایا...

 بر تمام عزیزانم برکت و بهروزی عطاکن 

و صلح ودوستی و آرامش بر قلوب انسانها حاکم گردان.

آمین

می شنویم:



 هرگز به جنگ تاریکی نمی روم بلکه مشعلی می افروزم و روشنایی را پدید
 می آوردم.


 فرو رفتن در غم و اندوه هیچ کس را در دین مومن نمی سازد.

 کار نیکی که برای دیگران انجام می دهید، وظیفه نیست بلکه یک نوع لذت است که برای شما
سلامتی و آرامش خاطر به ارمغان می آورد. 


 شریف ترین دل ها، دلی است که اندیشه آزار کسان در آن نباشد.

خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد.

 هر عمل بزرگ از فکر بزرگ سرچشمه می گیرد.


 آن چه را که می شنوید با عقل سلیم و منش پاک و روشن بسنجید و آن گاه بپذیرید.

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۰

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.
و سومین روز چطور؟گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد. وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..

خدا مهربان است


با تمام وجود گناه کردیم و در تکرار آن اصرار،
اما نه نعماتش را از ما گرفت و نه گناهان مارا فاش کرد،
بیندیش،
اگر اطاعتش کنیم چه میکند.

نمی دانم؟

کوچک که بودی برای داشتن بهترین اسباب بازی های دنیا دعا می کردی.برای خانه ای پر از خوراکی ،برای کمی بیشتر تاپ سواری ...یادت هست؟بزرگ تر که شدی آرزو برایت قبول شدن امتحان و دانشگاه رفتن،کار و در آمد بود.به یاد داری؟امروز هم... نمی دانم.نمی دانم دنیای آرزوهایت امروز تا کجا فکر می کند و دل داده کدام آیین است،نمی دانم حواس دلت امروز زمام دار چه کسانی است ..تا کجا تقوا دارد و چقدر مهربان است

زندگی رسم ساده زیستن است!؟



یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود. در همان موقع یک قایق کوچک ماهی‌گیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود. از ماهی گیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟
ماهی گیر: مدت خیلی کم.
تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟
ماهی گیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده‌ام کافی است.
تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می‌کنی؟
ماهی گیر: تا دیر وقت می‌خوابم. یه کم ماهی‌گیری میکنم. با بچه ها بازی می‌کنم بعد میرم توی دهکده و با دوستان شروع می‌کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.
تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می‌تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی‌گیری کنیاون وقت می‌تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می‌کنی. اون وقت یک عالمه قایق برای ماهی‌گیری داری.

ماهی گیر: خوب بعدش چی؟
تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری‌ها میدی و برای خودت کار و بار درست می‌کنی، بعدش کارخونه راه می‌اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی این دهکده کوچک رو هم ترک می‌کنی و می‌روی مکزیکوسیتی، بعد از اون هم لوس‌آنجلس و از اونجا هم نیویورک اونجاست که دست به کارهای مهم‌تری می‌زنی

ماهی گیر: این کار چقدر طول می‌کشه؟
تاجر: پانزده تا بیست سال
ماهی گیر: اما بعدش چی آقا؟
تاجر: بهترین قسمت همینه، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می‌فروشی، این کار میلیون ها دلار برات سود داره.
ماهی گیر: میلیون‌ها دلار، خوب بعدش چی؟
تاجر: اون وقت باز نشسته می‌شی، می‌ری یه دهکده ساحلی کوچیک، جایی که می‌تونی تا دیر وقت بخوابی، یه کم ماهی‌گیری کنی، با بچه‌هات بازی کنی، بری دهکده و تا دیر وقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی